بروسلی افغانستان و مادر خوانده ایرانی اش(عکس)
|
تاریخ انتشار: ۱۱:۳۰ ۱۳۹۵/۴/۳۰ | کد خبر: 118426 | منبع: | نسخه چاپی |
|
داستان خواندنی بروسلی افغانستانی (عباس علیزاده) و مادرخوانده ایرانی اش!
بروسلی افغانستان:
روزهای بروز عشق به هنر با الگو گیری از چهرهی ماندگار دنیای سینما و اژدهای هنر، بروسلی بزرگ، در وجودم فوران میکرد. عکسهای متفاوتی به تقلید از بروسلی بزرگ، به امید رسیدن به دنیای پر رمز و راز و مقدس هنر از خود در شبکههای اجتماعی میگذاشتم. شبی درست ساعت 9 مصروف دنبال کردن موضوعهای گوناگون در فیسبوک بودم که درخواست دوستی از یک خانم برایم آمد. درخواست دوستی را پذیرفتم. چندی بعد برایم پیام داد که چه کاره و از کجا هستم. منم خودم را معرفی کردم و گفتم که 19 ساله هستم و در افغانستان زندگی میکنم. سپس از ایشان نیز جویای معرفت شدم. پرسیدم از کجا و چند ساله است. برایم گفت که از ایران است و 52 بهار زندگی اش را پشت سر گذاشته است. در بیان همین جملهها بودیم که برایش گفتم: شما جای مادرم هستید.
ایشان هم گفت که شما جای پسرم هستید.
رفته رفته کلمه مقدس مادر روی احساسم پرسه میزد. با هم بیشتر از همیشه آشنا شدیم. خودم را پسری میدانستم که وی به تمام معنا بزرگی یک مادر را برایم تعریف میکرد. همیشه در کارهایم تشویق کرد و بهترین روش ورزش کردن و استفاده درست از وقت را با مهربانی خاص برایم درس داد. منم هرچه در خاطرات داشتم برایش گفتم.
حالا مهربانی یک مادر دیگر، نیز با من همراه شده بود. احساس خوبی داشتم. اما روز به روز مهربانی همیشگی این مادر دور از وطنم، برایم حس غربت میداد. مادری که نیز آرزویش دیدن پسری است که از طریق دنیای مجازی پیدا کرده، حس و درد دوری را برایم بزرگ میکرد.
این مادر مهربان با آنکه مرا ندیده بود؛ با وجود درخواست مکرر، که به ایران به دیدن ایشان بروم، همیشه با تحفه هایش از من دلجویی میکرد و به من نیروی مثبت میداد. طوری که وی لباس بروسلی بزرگ را با دستان خودش دوخته، برایم از ایران فرستاد تا اینکه من با آن لباس دست دوز مادرم، در دارالامان کابل عکس گرفته، در فیسبوک به اشتراک گذاشتم و به شهرت رسیدم.
این انتظار سه سال طول کشید. تا اینکه چندی پیش، برای اشتراک در یک برنامه هنری در ایران، بهانهی خوبی برای زیارت مادرم شد. وقتی رسیدم ایران، برایش پیام دادم که پسر شما در این برنامه منتظر زیارت شماست. وی با تمام شوق و علاقه در آن برنامه به دیدارم آمد. وقتی همدیگر را از نزدیک دیدیم، باورم نمیشد که روزی مهربانی مادر دیگری را از جبین غیر از مادر اصلی ام بو بکشم. همدیگر را در آغوش گرفتیم و گریه خوشی سر دادیم.
سرم را در آغوش گرفت و برایم گفت: امیدم برای پیروزی و رسیدنت به قلههای موفقیت بسیار بالاست، تو به مقصد و مرادت میرسی و من به تو افتخار میکنم. حالا با داشتن دو مادر مهربان، پشتم به کوه تکیه کرده است.
بزرگی هنر، مسوولیتم را نسبت به مادران و دوستانم را بالا برده و بزرگ کردهاست. حمایت این دو مادر و مهربانی دوستان را هرگز فراموش نمیکنم. با این وجود برای رسیدن به قلههای موفقیت هنر، همراهی و حمایت شما هموطنان و دوستان عزیز برایم مفید و کار ساز است. سپاس از لطف همه هموطنان گرامی. زنده باد دوستی و همدلی، زنده باد هنر و ارزشهای مقدس آن.
بروسلی افغانستان -عباس علیزاده
کد (22)
نظرات بینندگان:
| | پربیننده ترین اخبار 48 ساعت گذشته |
افغانستان...
ما را در سایت افغانستان دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : استخدام کار afghani بازدید : 270 تاريخ : چهارشنبه 30 تير 1395 ساعت: 15:13